با حضور آیةالله حیدری (عضو مجلس خبرگان رهبری) و مداح و راوی دفاع مقدس و مدافع حرم و برادران سپاه و بسیج
95/7/4
با حضور آیةالله حیدری (عضو مجلس خبرگان رهبری) و مداح و راوی دفاع مقدس و مدافع حرم و برادران سپاه و بسیج
95/7/4
فروغ شهادت آیةالله سعادت پرور (ره)، ص: ۵
مقدمه
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبین وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى أَعْدائِهِم أَجْمَعینَ
دربارهى حضرت سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- و وقایع عاشوراى حسینى، کتابها، رسالهها مقتلهاى فراوانى نوشته شده است که هر یک، از زاویهاى خاصّ به غوّاصى در دریاى ژرف معارف امامت، ولایت و نهضت عظیم حسینى پرداختهاند. البته بیشتر آنها، به روشنگرى ریشههاى تاریخى و علّتهاى اجتماعى نهضت حسینى، و ذکر وقایع آن دوران اختصاص دارد و کمتر به اسرار معنوى مقتل سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- و رموز عرفانى این حرکت عظیم و تاریخ ساز عالم بشرى، توجّه شده است.
غرض ما از تدوین این رساله، بررسى پارهاى از اسرار مقتل سیّدالشّهدا- علیهالسّلام-، به ویژه دقت در کلمات آن حضرت در طول حرکت از مکه تا کربلا و پارهاى از زیارتهاى وارده دربارهى ایشان است. امید است مطالب کوتاه و ناقص ما، انگیزهاى براى اهل دقّت و نظر، در تحقیق بیشتر دربارهى حقایق معنوى زندگى پیامبران و اولیاى الهى، به ویژه حضرت سیّدالشهدا- علیهالسّلام- و نهضت عظیم
فروغ شهادت، ص: ۶
عاشوراى حسینى باشد تا این بُعد تابناک، نورانى و تاریخ ساز کربلا نیز، روشنگر راه شیعیان و دوستداران اهلبیت- علیهمالسّلام- گردد.
این کتاب، مشتمل بر سى و یک فصل است. فصل اوّل دربارهى مقام شهید و شهادت از دیدگاه قرآن و سنّت، فصل دوم دربارهى مقام و منزلت نورى پیامبران و اولیا- علیهمالسّلام- و فصلهاى بعدى دربارهى معارف و دقایقى است که از قبل از خلقت آن حضرت تا پس از شهادتش به وقوع پیوسته است.
نام این رساله را «فروع شهادت» یا «اسرار مقتل سیّدالشّهدا- علیهالسّلام-» نهادیم؛ امید است مورد قبول آن حضرت قرار گیرد، ان شاء اللَّه تعالى.
توجّه به نکاتى ضرورى است که عبارتند از:
فروغ شهادت، ص: ۷
توجّه بیشترى به جملات احادیث نگریسته و از بیانهاى مختصر ما در جاى جاى این کتاب، براى فهم روایات دیگرى که توضیح داده نشده کمک گیرد. بدین منظور در بیشتر موارد، به مطالب گذشته و یا آینده ارجاع دادهایم.
«شکر اللَّه مساعیهم بحق محمّد و اهل بیته الطاهرین- علیهمالسّلام-.»
قم- حوزه علمیه
على سعادت پرور
فروغ شهادت، ص: ۹
فصل اوّل:
مقام شهید و فضیلت شهادت
عظمت مقام شهید و شهادت در راه خدا از نظر کتاب و سنّت، روشنتر از آن است که نیازى به توضیح داشته باشد، ولى به لحاظ اهمیّت مسأله، و نیز نتایجى که در فصلهاى آینده بر آن مترتّب است، مختصرى دربارهى آن سخن مىگوییم.
شهادت از دیدگاه قرآن
خداوند در قرآن شریف مىفرماید:
و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، قطعاً آمرزش خدا و رحمت او از [همهى] آن چه [آنان] جمع مىکنند بهتر است.
و اگر [در راه جهاد] بمیرید یا کشته شوید، قطعاً به سوى خدا گردآورده خواهید شد.
______________________________
(۱). سورهى آل عمران، آیهى ۱۵۷٫
(۲). سورهى آل عمران، آیهى ۱۵۸٫
فروغ شهادت، ص: ۱۰
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. به آن چه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادى مىکنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مىشوند. بر نعمت و فضل خدا و این که خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمىگرداند، شادى مىکنند.
و کسانى که در راه خدا کشته شدهاند، هرگز کارهایشان را ضایع نمىکند. به زودى آنان را راه مىنماید و حالشان را نیکو مىگرداند. و در بهشتى که براى آنان وصف کرده، آنان را درمىآورد.
در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] این که بهشت براى آنان باشد، خریده است؛ همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکُشند و کشته مىشوند. [این] به عنوان وعدهى حقّى در تورات و انجیل و قرآن بر عهدهى
______________________________
(۱). سورهى آل عمران، آیات ۱۷۱-/ ۱۶۹٫
(۲). سورهى محمد، آیات ۶- ۴٫
(۳). سورهى توبه، آیهى ۱۱۱٫
فروغ شهادت، ص: ۱۱
اوست. و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید، و این همان کامیابى بزرگ است.
و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد.
هر یک از این آیهها، گوشهاى از عظمت مقام شهادت فى سبیل اللَّه را تبیین مىنماید، مقامى که به تنهایى، حاصل یک عمر مجاهدهى انسان وارستهاى است که خداوند یکجا به شهید عنایت مىفرماید.
آیهى اوّل، به مقام مغفرت و رحمت الهى نسبت به شهید، آیهى دوم به حشر الى اللَّهِ او و آیهى سوم، به حیات معنوى او نزد پروردگار و بهرهمندى از رزق خاصّ الهى، فرحناک بودن به عطایاى الهى و دورى از خوف و حزن و بشارت به آن اشاره دارد و نیز در پایان، مژدهى فضل و نعمت الهى به دیگران است.
آیهى چهارم به گُم نشدن اعمال آنها و هدایت و اصلاح حال یا شأن ایشان و سرانجام ورود آنان به بهشتِ موعود اشاره دارد.
در آیهى پنجم، خداوند با وعدهى قطعى، خود را خریدار جانهاى شریف آنان معرفى مىنماید و آنها را به این معاملهى پرسود، بشارت مىدهد و آن را «فوز عظیم» مىداند.
در آیهى ششم، اجر عظیم اخروى را براى شهیدان ذکر مىفرماید.
به طور کلى، از مجموع این آیات مىتوان استفاده کرد: نعمتهایى که به شهید عطا مىشود، نباید هم چون نعمتهایى باشد که به اشخاص عادى داده مىشود؛ بلکه مراد، نعمتها و کمالاتى است که تنها نصیب برگزیدگان و خواصّ از بندگان الهى مىشود.
______________________________
(۱). سورهى نساء، آیهى ۷۴٫
فروغ شهادت، ص: ۱۲
مقام شهید، از دیدگاه احادیث
روایات نیز با تفصیل بیشترى، مقام شهید را روشن نموده که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
«أَشْرَفُ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهادَةِ.»[۷]
با شرافتترین مرگها، کشته شدن به نحو شهادت است.
«فَوْقَ کُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِى سَبیلِ اللَّهِ، فَاذا قُتِلَ فِى سَبیلِ اللَّهِ- عزّوجلّ- فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ …»[۸]
بالاتر از هر نیکى، نیکىِ برترى است تا این که شخص در راه خدا کشته شود. پس هنگامى که در راه خداوند- عزّوجلّ- کشته شد، نیکوکارىاى بالاتر از آن نیست …
«… أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ: شَهیدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوکٌ …»[۹]
… اوّلین کسى که وارد بهشت مىشود، شهید است و بندهى مملوکى که …
«ثَلاثَةٌ یَشْفَعُونَ إِلَى اللَّهِ یَوْمَ القِیامَةِ فَیُشَفِّعُهُمْ: الْأنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ.»[۱۰]
سه گروه هستند که در روز قیامت شفاعت مىکنند و خدا هم شفاعت آنان را مىپذیرد: پیامبران، سپس عالمان و سپس شهیدان.
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۸، روایت ۴٫
(۲). بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۰، روایت ۱۴٫
(۳). بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۱، روایت ۲۱٫
(۴). بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۲، روایت ۲۴٫
فروغ شهادت، ص: ۱۳
«ما بالُ الشَّهیدِ لا یُفْتَنُ فِى قَبْرِهِ؟»
چرا شهید در قبرش، مورد امتحان و ابتلا قرار نمىگیرد؟
فرمود:
«کَفى بِالْبارِقَةِ فَوْقَ رَأسِهِ فِتْنَةً.»[۱۱]
شمشیرِ بالاى سرش [در هنگام شهادت]، براى امتحان و ابتلاى او کافى است.
«ما مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ- عزّوجلّ- مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِى سَبیلِ اللَّهِ.»[۱۲]
هیچ قطرهاى براى خداوند- عزّوجلّ-، محبوبتر از قطرهى خونى که در راه خدا [ریخته شود] نیست.
«مَنْ قُتِلَ فِى سَبیلِ اللَّهِ لَمْ یُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ سَیِّئاتِهِ.»[۱۳]
هر کس در راه خدا کشته شود، خداوند هیچ کدام از بدىهایش را به او نمىنمایاند.
«لِلشَّهیدِ سَبْعُ خِصالٍ مِنَ اللَّه. [إِلَى انْ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ] وَ السّابِعَةُ انْ یَنْظُرَ فِى وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّها لَراحَةٌ لِکُلِّ نَبِىٍّ وَ شَهیدٍ.»[۱۴]
خداوند، هفت خصلت به شهید عطا فرموده: [تا این که فرمود] و هفتم آن که:
______________________________
(۱). وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۶، روایت ۶٫
(۲). وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۸، روایت ۱۱٫
(۳). وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۹، روایت ۲۰٫
(۴). همان.
فروغ شهادت، ص: ۱۴
شهید به وجه خدا مىنگرد و همانا آن، براى هر نبىّ و شهیدى، راحتى [از هر گونه ابتلایى] است.
در خطبههاى امامان- علیهمالسّلام- نیز از عظمت مقام شهید، سخن به میان آمده است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
«أَللَّهُمَّ … إِنْ أَظْهَرْتَنا عَلى عَدُوِّنا فَجَنِّبْنَا الْبَغْىَ وَ سَدِّدْنا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنا فَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ وَ اعْصِمْنا مِنَ الْفِتْنَةِ»[۱۵]
بارالها، … اگر ما را بر دشمن چیره گردانیدى، ما را از ظلم کردن نگهدار و بر حقّ و صواب موفّق فرما و اگر آنان را بر ما غالب گردانیدى، شهادت را روزى ما کن و ما را از ایجاد فتنه، مصون دار.
«نَسْأَلُ اللَّهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ وَ مُعایَشَةَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَةَ الْأَنْبِیاءِ.»[۱۶]
از خداوند منازل شهیدان و زندگانى با سعادتمندان و دوستى و مصاحبت با پیامبران را مىخواهیم.
در دعاها نیز از شهید و شهادت تجلیل شده و سخن از تمنّاى شهادت در راه خدا، بسیار است:
«رَأى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ رَجُلًا یَدْعُو وَ یَقُولُ: أَللَّهُمَّ إِنّى اسْأَلُکَ خَیْرَ ما تُسْأَلُ فَأَعْطِنى أَفْضَلَ ما تُعْطى. فَقالَ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم-: إِنْ اسْتُجیبَ لَکَ اهْریقَ دَمُکَ فِى سَبیلِ اللَّهِ.»[۱۷]
پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- مردى را دیدند که دعا مىکند و مىگوید:
______________________________
(۱). نهج البلاغه، خطبهى ۱۷۱٫
(۲). نهج البلاغه، خطبهى ۲۳٫
(۳). مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۱۳، روایت ۲۱٫
فروغ شهادت، ص: ۱۵
خداوندا، از تو مسألت دارم بهترین چیزى را که درخواست مىشوى، پس با فضیلتترین عطایاى خود را نصیب من گردان. حضرت- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- فرمود: اگر دعایت مستجاب شود، خونت در راه خدا ریخته مىشود.
«وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ وَفاتِى قَتْلًا فِى سَبِیلِکَ مَعَ أَوْلِیائِکَ تَحْتَ رایَةِ نَبِیِّکَ …»[۱۸]
و از تو مسألت دارم که مرگم را شهادت در راه خود، به همراه اولیایت، زیر پرچم پیامبرت [که به دست مهدى- علیهالسّلام- به اهتزار در مىآید] قرار دهى.
بلندى مقام شهید در زیارات
در زیارات شهیدان کربلا نیز تعبیراتى است که از مقام و منزلت معنوى شهید حکایت مىکند. برخى از آنها عبارت است از:
«أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَوْمَ وُلِدْتَ وَ یَوْمَ تَمُوتُ وَ یَوْمَ تُبْعَثُ حَیّاً.»[۱۹]
سلام بر تو، روزى که متولد شدى، و روزى که جان مىسپارى، و روزى که زنده مبعوث مىشوى.
______________________________
(۱). اقبال الاعمال، ص ۳۹٫
(۲). کامل الزیارات، ص ۲۲۰٫
فروغ شهادت، ص: ۱۶
و این، همان سلامى است که خداوند نسبت به حضرت یحیى و عیسى- علیهماالسّلام-[۲۰] به طور صریح و نسبت به دیگر پیامبران به اشاره در قرآن شریف ذکر مىنماید.
امنیت مطلق، همان مقام عصمت و استقرار بر فطرت توحیدى و نبودن حجاب میان انسان و فطرت، و خلاصه دوام توجه به حقّ است.
این مقام (استقرار بر فطرت توحیدى از ابتداى خلقت تا پایان آن) هر چند خاصّ اولیاى الهى و معصومان- علیهمالسّلام- است؛ ولى مردم عادى (که به سبب گناهان و توجه به عالم طبیعت از فطرت محجوب گشتهاند) نیز قابلیّت آن را دارند که با مجاهده و یا از طریق شهادت، به این فوز عظیم نایل شوند؛ چنان که امام زمان- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف- در زیارت «ناحیهى مقدّسه»- که نسبت به شهیدان کربلا صادر شده- نسبت به فرد فرد شهیدان کربلا سلامهاى خاص دارند و در پایان، سلامى عمومى که ظاهراً اشاره به مقام اتّصال همیشگى آنان به حقّ است، آن جا که مىفرماید:
«بَوّأَکُمُ اللَّهُ مُبَوَّأَ الْأَبْرارِ، أَشْهَدُ لَقَدْ کَشَفَ اللَّهُ لَکُمُ الْغِطاءَ وَ مَهَّدَ لَکُمُ الْوِطاءَ وَ أَجْزَلَ لَکُمُ الْعَطاءَ وَ کُنْتُمْ عَنِ الْحَقِّ غَیْرَ بِطاءٍ وَ أَنْتُمْ لَنا فُرَطاءُ وَ نَحْنُ لَکُمْ خُلَطاءُ فِى دارِ الْبَقاءِ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.»[۲۱]
خداوند شما را در جایگاه نیکان جاى دهد. گواهى مىدهم که خداوند پرده را براى شما کنار زد و جایگاه آسوده براى شما مهیا نمود و عطاى فراوان به شما بخشید و شما در دفاع از حقّ سستى نورزیدید. شما پیشتاز ما هستید و ما نیز در سراى پاینده، همدم شما خواهیم بود و سلام، رحمت و برکات خدا بر شما.
______________________________
(۱). سورهى مریم، آیات ۱۵ و ۳۳٫
(۲). اقبال الاعمال، ص ۵۷۷؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۷۳٫
فروغ شهادت، ص: ۱۷
وجود دارد، آن جا که مىفرماید:
«أَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أَوْلِیاءَ اللَّهِ وَ أَحِبّاءَهُ، أَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أَصْفِیاءَ اللَّهِ وَ أَوِدّاءَهُ …»[۲۲]
سلام بر شما اى اولیا و دوستان خدا، سلام بر شما اى برگزیدگان و مهرورزان به خدا …
«أَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الرَّبّانِیُّونَ … أَبْشِرُوا بِمَوْعِدِ اللَّهِ الَّذِى لا خُلْفَ لَهُ، إِنَّهُ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ … أَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى صَدَقَکُمْ وَعْدَهُ وَ أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ.»[۲۳]
سلام بر شما اى عارفان به خدا … بشارت باد بر شما به وعدهى الهى که تخلّفى در آن نیست که او به هیچ وجه در وعدهى خود، خلافى نمىکند. [تا این که مىفرماید] سپاس براى خداوندى که بر وعدهى خود به شما وفا کرد و آن چه را که دوست مىداشتید، به شما نمایاند.
«أَنْتُمْ خاصَّةُ اللَّهِ اخْتَصَّکُمُ اللَّهُ لِأَبى عَبْدِ اللَّهِ، أَنْتُمُ الشُّهَداءُ، وَ أَنْتُمُ السُّعَداءُ سُعِدْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجاتِ مِنْ جَنّاتٍ لا یَظْعَنُ اهْلُها وَ لا یَهْرُمُونَ وَ رَضُوا بِالْمَقامِ فِى دارِ السَّلامِ مَعَ مَنْ نَصَرْتُمْ. جَزاکُمُ اللَّهُ خَیْراً …»[۲۴]
شما بندگان خاصّ درگاه الهى هستید که شما را براى ابى عبداللَّه- علیهالسّلام- برگزید. شمایید شهیدان و شمایید سعادتمندان. نزد خدا سعادت یافتید و به درجاتى از بهشتهایى نایل شدید که اهل آن (به جایى دیگر) کوچ داده نمىشوند و پیر نمىشوند و به استقرار در دارالسّلام با کسى که شما او را یارى کردید (سیّدالشّهدا- علیهالسّلام-) راضى مىشوند. خداوند جزاى خیر به شما دهد …
______________________________
(۱). مصباح المتهجّد، ص ۶۶۶؛ اقبال الاعمال، ص ۳۳۴٫
(۲). کامل الزیارات، ص ۲۰۴٫
(۳). کامل الزیارات، ص ۲۴۲٫
فروغ شهادت، ص: ۱۸
تعبیرهایى هم چون «أَنْتُمْ خاصَّةُ اللَّهِ.»، «أَنْتُمُ السُّعَداءُ» و «فُزْتُمْ بِالدَّرَجاتِ مِنْ جَنّاتٍ …» و نیز استقرار در دارالسّلام و در کنار سیّدالشّهدا بودن، همه بیانگر مقام خاصّ شهیدان کربلا است که تنها برگزیدگانى از انسانها، مشمول گوشهاى از این رحمت خاصّ الهى مىشوند.
فروغ شهادت، ص: ۱۹
فصل دوّم:
مقام نورانیّت پیامبران و اولیا علیهم السلام
ریشهى تمامى کمالات، منازل و مناصب معنوى پیامبران و اولیا- از جمله سیّدالشّهدا- علیهالسّلام–، مقام نورانیّت و ولایت ایشان است؛ بنابراین در این فصل، ابتدا با استفاده از آیات و روایات، مقام نورانیّت پیامبران و اولیا- علیهمالسّلام- را تبیین مىکنیم. سپس به بیان چگونگى مقام خلافة اللّهى ایشان و در نتیجه بستگى داشتن اجراى رسالت و امامت به مقام نورانیّت و ولایت مىپردازیم. آن گاه از توجه داشتن همهى موجودات به مقام نورانیّت، و سرانجام از سرّ اشرف بودن رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و اهلبیت- علیهمالسّلام- او از دیگر پیامبران و اولیاى الهى و برترى شیعیان واقعى ایشان سخن خواهیم گفت.
خلاصه این فصل، به کمالات و مقامات اختصاصى پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و اهلبیت- علیهمالسّلام- و شیعیان و تابعین آن بزرگوار مىپردازد.
الف. تبیین مقام نورانیّت
در روایات دو مقام و منزلت براى پیامبران و اولیا- علیهمالسّلام- ثابت شده است که یکى در اصطلاح و با الهام از روایات «مقام نورانیّت»؛ و دیگرى «مقام خلقى»- از خلقت تمثّل نورى گرفته تا برزخى و جسمانى- نامیده مىشود.
فروغ شهادت، ص: ۲۰
«مقام نورانیّت»، همان «مقام ولایت» است که جداى از ولایت مطلقهى کلّیّهى الهى نیست.
توضیح: بر صاحبان عقل سلیم، اهل تحقیق، عارفان باللَّه و آشنایان به کتاب و سنّت مخفى نیست که پروردگار- چه در این جهان و چه در جهان دیگر- در کنار، و جداى از موجودات نیست؛ بلکه او- سبحانه- با اشیا و محیط به آنان است، چنان که خود مىفرماید:
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ[۲۵]
و هر کجا باشید او با شماست.
و نیز در جاى دیگرى مىفرماید:
أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ[۲۶]
آگاه باش که مسلماً او به هر چیزى احاطه دارد.
مسلّم است که این احاطهى حقّ سبحانه، احاطهى واجب مجرّد بر ممکن است؛ نه به نحو احاطهى شىء مادّىاى بر مادّى دیگر که صِرف احاطهى ظاهرى باشد؛ بلکه بر جزء جزء هستى مخلوقات احاطه دارد و چیزى نیست که لفظ شىء بر آن اطلاق شود و حضرت حقّ بر آن احاطه نداشته باشد. هر چند در عوالم مادّى، نمىتوان مثال کاملى براى این سنخ احاطه بیان کرد، ولى براى تقریب به ذهن، مىتوان از احاطهى آب دریا به امواج نام برد.
در دعاى کمیل مىخوانیم:
«وَ بِأَسْمائِکَ الَّتِى غَلَبَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَىْءٍ … وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ.»[۲۷]
و به اسمهایت که بر پایههاى هر چیزى چیره گردیده است … و به فروغ رویت که همه چیز را روشن گردانیده است.
______________________________
(۱). سورهى حدید، آیهى ۴٫
(۲). سورهى فصّلت، آیهى ۵۴٫
(۳). اقبال الاعمال، ص ۷۰۷؛ مصباح المتهجّد، ص ۷۷۵٫
فروغ شهادت، ص: ۲۱
و با بیان مختصر، که عقل و نقل بر آن شاهد است، هر جا مخلوقى اعمّ از مادّى و مجرّد؛ ذىشعور و غیر ذىشعور؛ ارضى و سماوى باشد، خداوند قبل از او و بعد از او (البته از دیدگاه رتبه) و با اوست. ما این معنا را «مقام نورانیت» و «ولایت مطلقهى کلّیهى الهى» نام مىگذاریم که این تسمیه از آیهى نور و حدیث نورانیّت و آیات و احادیث دیگرى- که به مناسبت، برخى از آنها ذکر خواهد شد، استفاده شده است.
بنابراین، شناخت مقام نورانیّتِ موجودات و احاطهى حضرت حقّ بر آنان، همان شناخت حضرت حقّ، اسما و صفات اوست (که وجههى ملکوتى آنهاست)؛ چنان که پس از آن که ارادهى حقّ تعلّق گرفت، عالم ملکوت (اسما و صفات) موجودات را به ابراهیم- علیهالسّلام- بنمایاند:
وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ[۲۸]
و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
حضرت ابراهیم- علیهالسّلام- پس از روى برگرداندن از صورت خلقى و ملکى ستاره و ماه و خورشید، و غروب کردن آنها فرمود:
لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ[۲۹]
غروبکنندگان را دوست ندارم.
و سپس، متوجّه عالم امرى و ملکوتى (اسما و صفات) موجودات شد و ندا سر داد که:
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ[۳۰]
______________________________
(۱). سورهى انعام، آیهى ۷۵٫
(۲). سورهى انعام، آیهى ۷۶٫
(۳). سورهى انعام، آیهى ۷۹٫
فروغ شهادت، ص: ۲۲
من از روى اخلاص، پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم.
و چون تجلّى حقّ در هر موجودى به میزان سعه و ضیق ظرفیّت وجودى اوست، لذا شناخت مقام نورانیّتِ کاملترین اولیاى الهى، اکملِ مراتب شناخت حضرت حقّ شمرده مىشود که در حدیث نورانیّت، به «دین خالص» و «حقیقت توحید» تعبیر شده است.
در آن حدیث، حضرت على- علیهالسّلام- در پاسخ سلمان و اباذر- رضواناللَّهعلیهما- دربارهى معرفت آن بزرگوار به نورانیّت مىفرماید:
«مَعرِفَتِى بِالنُّورانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ- عزّوجلّ- وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ- عزّوجلّ- مَعْرِفَتِى بِالنُّورانِیَّةِ وَ هُوَ الدّینُ الْخالِصُ …»[۳۱]
هر کس مرا به نورانیّت بشناسد، خداوند- عزّوجلّ- را شناخته است، و هر کس خداوند- عزّوجلّ- را بشناسد، مرا به نورانیّت شناخته است و این، همان دین خالص است …
بنابراین حدیث، درک حقیقت دین جز به آشنایى مقام نورانیّت امیرمؤمنان- علیهالسّلام- میسّر نیست. نیز با توجّه به این که تفاوتى در این جهت، بین پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم-، امیر مؤمنان و دیگر ائمه- علیهمالسّلام- نمىباشد، پس معرفت به مقام نورانیّت اولیاى الهى، همان شناخت حضرت حقّ است؛ چنان که حضرت در همان حدیث نورانیّت مىفرماید:
«أَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنا مُحَمَّدُ وَ أَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ کُلُّنا مُحَمَّدٌ فَلا تُفَرِّقُوا بَیْنَنا.»[۳۲]
اوّل ما محمّد، و آخر ما محمّد، و وسط ما محمّد است و همهى ما محمّدیم، پس میان ما فرق نگذارید.
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱، روایت ۱٫
(۲). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۶، روایت ۱٫
فروغ شهادت، ص: ۲۳
و نیز مىفرماید:
«کُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُوراً واحِداً مِنْ نُورِ اللَّهِ- عزّوجلّ-.»[۳۳]
من و محمّد، نورى واحد از نور خداوند- عزّوجلّ- بودیم.
تا آن جا که مىفرماید:
«فَمِنْها قالَ رَسُولُ اللَّهِ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم-: عَلِىٌّ مِنّى وَ أَنَا مِنْ عَلِىٍّ …»[۳۴]
از این جا است که رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- فرمود: على از من، و من از على هستم …
و نیز کلام رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- که خطاب به على- علیهالسّلام- فرمود:
«أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ، أَنْتَ مِنِّى وَ أَنَا مِنْکَ.»[۳۵]
من و تو از یک درخت هستیم، تو از منى و من از تو هستم.
هم چنین دربارهى امام حسین- علیهالسّلام- فرمود:
«حُسَیْنٌ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ.»[۳۶]
حسین از من، و من از حسین هستم.
و دربارهى حضرت فاطمهى زهرا- علیهاالسّلام- فرمود:
«یا عَلِىٌّ، أَما عَلِمْتَ أَنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى وَ أَنَا مِنْها.»[۳۷]
اى على، مگر نمىدانى که فاطمه پارهى تن من است و من از اویم.
خلاصه، شناخت مقام نورانیّت اولیاى الهى، همان شناخت حقیقى حضرت حقّ است و برعکس، شناخت حضرت حقّ، همان شناخت مقام نورانیّت آنها
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳، روایت ۱٫
(۲). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳، روایت ۱٫
(۳). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۴۹، روایت ۲۳٫ امّا جملهى مشهور دعاى ندبه: «أَنَا وَ عَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَ سائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى.»؛ (من و على از یک درخت هستیم و دیگر مردم از درختهاى گوناگون هستند.) اقبال الاعمال، ص ۲۹۶٫ گویا به اعتبار ذیل آن، به طینت آن بزرگواران اشاره داشته باشد. در بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۰ نیز روایات مشابهى وجود دارد.
(۴). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۲، روایت ۱۱٫
(۵). بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۰۲٫
فروغ شهادت، ص: ۲۴
است و اختصاصى به امیرمؤمنان- علیهالسّلام- ندارد. و این، همان دین خالص و فطرى و حقیقت توحید است که امام على- علیهالسّلام- در ادامهى حدیث نورانیّت به آن اشاره کرده و مىفرماید:
«… وَ هُوَ الدِّینِ الْخالِصُ الَّذِى قالَ اللَّهُ تَعالى: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ[۳۸].»[۳۹]
… و آن، همان دین خالصى است که خداوند متعال دربارهى آن مىفرماید: «و فرمان نیافته بودند جز این که خدا را بپرستند، و در حالى که به توحید گراییدهاند، دین [خود] را براى او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زکات بدهند؛ و دین [ثابت و] پایدار همین است.»
دین قیِّم، همان دین فطرى است؛ چنان که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده و مىفرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ[۴۰]
پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
هم چنین دین حنیف در بعضى از روایات به «ولایت»[۴۱]، و در بعضى دیگر به:
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- وَ عَلِىٌّ أَمیرُالْمُؤمِنینَ- علیهالسّلام- إِلى ههُنَا التَّوحیدُ.»[۴۲]
______________________________
(۱). سورهى بیّنه، آیهى ۵٫
(۲). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵، روایت ۱٫
(۳). سورهى روم، آیهى ۳۰٫
(۴). بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۷، روایت ۲٫
(۵). بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۷، روایت ۳٫
فروغ شهادت، ص: ۲۵
معبودى جز خداوند نیست و محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- رسول خداست و على- علیهالسّلام- امیرمؤمنان است، تا این جا جزء توحید است.
و در برخى دیگر به «معرفت»[۴۳] و یا «توحید»[۴۴] و غیره[۴۵] تفسیر شده است.
ب. مقام نورانیّت؛ پایهى مقام خلافت، و اساس نبوّت و رسالت و وصایت
هر چند مقام نورانیّت، با همهى موجودات و محیط بر همهى آنها است؛ ولى بهرهى هر موجودى از آن مقام، به مقدار سعه و ضیق ظرفیت و رتبهى وجودى اوست؛ یعنى هر مقدار ظرفیّت و سعهى مظهریّت آن وجود بیشتر باشد، از مقام نورانیّت الهى، بهرهى افزونترى مىبرد؛ چنان که خداوند مىفرماید:
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۴۶]
و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینههاى آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهاى معین، فرو نمىفرستیم.
انسان که خلیفة اللَّه و مظهر کاملترین تجلّیات حقّ است، مىتواند در مرتبهاى قرار گیرد که به حساب سعهى ظرفیّت وجودى، به طور کامل، از آن منزلت نورانیّت بهرهمند شود، به شرط آن که هیچ حجابى میان او و منزلت نورانیّت وى- از جهت قذرات طینت، و یا توجّه به عالم طبیعت- حاصل نشده باشد؛ وگرنه میزان بهرهمندىاش از آن مقام، به حساب غلظت و رقّت حجاب است.
انبیا و اوصیا- علیهمالسّلام-، چون هرگز حجابى بین آنها و فطرتشان نبوده و نخواهد بود- البتّه با تفاوتى که بین رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و ائمّهى اطهار- علیهمالسّلام- با دیگر انبیا و اوصیا- علیهمالسّلام- است- لذا همیشه از منبع نور و مقامنورانیّت حقّ سبحانه بهرهمند هستند، و از این نظر مىتوانند به اذن خدا و با حفظ
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۷، روایات ۴، ۵ و ۶٫
(۲). بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۹، روایت ۱۱٫
(۳). ر. ک: بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۷۶، باب ۱۱٫
(۴). سورهى حجر، آیهى ۲۱٫
فروغ شهادت، ص: ۲۶
جنبهى عبودیّت و بندگى و فقر، مانند حقّ سبحانه، علم و آگاهى داشته باشند که این، همان مقام خلیفة اللّهى است؛ چنان که در دعاى رجبیّه که از ناحیهى مقدّسه صادر شده، آمده است:
«لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها إِلّا أَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ.»[۴۷]
و هیچ فرقى میان تو و آنان نیست جز آن که آنان، بنده و آفریدهى تواند.
نیز حضرت على- علیهالسّلام- در قسمتى از حدیث نورانیّت، مىفرماید:
«إِعْلَمْ یا أَباذَرٍّ، أَنَا عَبْدُاللَّهِ- عزّوجلّ- وَ خَلیفَتُهُ عَلىَ عِبادِهِ، لاتَجْعَلُونا أَرْباباً وَ قُولُوا فِى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَانَّکُمْ لاتَبْلُغُونَ کُنْهَ مَا فینَا وَ لا نِهایَتَهُ، فَإِنَّ اللَّهَ- عزّوجلّ- قَدْ أَعْطانا اکْبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمّا یَصِفُهُ واصِفُکُمْ أَوْ یَخْطُرُ عَلى قَلْبِ أَحَدِکُمْ، فَإِذا عَرَفْتُمُونا هَکَذا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ.»[۴۸]
اى اباذر، بدان من بندهى خداوند- عزّوجلّ- و خلیفه و جانشین او بر بندگان هستم.
ما را خدا نشمارید و در فضیلت ما هر چه خواستید بگویید؛ زیرا شما، به کنه و منتهاى آن چه در ما است [کمالات ما] نمىرسید؛ و خداوند- عزّوجلّ- به ما بزرگتر و بالاتر از آن چه شما توصیف مىکنید و یا بر قلب شما خطور مىکند، عطا فرموده است. شما اگر ما را این چنین شناختید، مؤمنان [واقعى] هستید.
با این بیان، روشن مىشود که چگونه انبیا و اوصیا- علیهمالسّلام- با توجّه و اتّکا به منزلت نورانیّت، نبوّت و رسالت و وصایت خود را آشکار مىنمایند. نیز معلوم مىشود که چگونه صدور معجزه و کرامت و امور خارق العاده، مبتنى بر این مقام است.
ج. توجه موجودات به مقام نورانیّت حضرت حقّ
در این باره نیز مىتوان گفت: تمامى موجودات، واجد مقام نورانیّت و جنبهى
______________________________
(۱). اقبال الاعمال، ص ۶۴۶٫
(۲). بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲، روایت ۱٫
فروغ شهادت، ص: ۲۷
جسمانیّت هستند و با توجّه به هر دو است که تسبیح و تحمید تکوینى و غیر تکوینى[۴۹] دارند.
توضیح: از بسیارى از آیات، روایات و دعاها استفاده مىشود که همهى موجودات- اعمّ از زنده و ذىشعور و یا غیر ذىشعور- در درگاه حق، تسبیح و تقدیس، و تحمید و سجده، خضوع و خشوع و ذلّت و عبودیّت دارند.
و این نیست مگر به لحاظ توجّه آنها از یک سو به مقام و منزلت نورانیّت و احاطهى تامّ حضرت حقّ بر آنها، و از طرف دیگر توجه به جنبهى خَلقى، جسمانى و ظاهرى خود که تسبیح و تحمید و … حقّ را در پى دارد.
به این بیان که هر موجودى، قبل و بعد و حین توجّه به عالم خلقى خود، متوجّه مقام نورانیّت خود- که نور حقّ است- مىباشد؛ زیرا با توجّه به مقام نورانیّت است که توجّه به عالم خلقى حاصل مىشود و چون به عالم خلقى توجّه شد، احتیاج به مقام نورانیّت در تمام شؤون، مورد نظر قرار مىگیرد و تسبیح و تحمید و … حقّ، از همین توجّه حاصل مىشود. تمام ذرّات وجود بشر هم به حساب آن که «شىء» محسوب مىشوند، این توجّه و تسبیح و تحمید و … را دارند، ولى مجموعش- که عبارت از هر فرد انسانى است- در اثر توجّه به عالم طبیعت (البته غیر از برجستگان) از این توجّه صورتاً محرومند. و پس از رهایى از عالم خلقى (به سبب مردن و یا توجّه نکردن به آن با مجاهدات) به مقام نورانیّت خود که جداى از نور حقّ نیست، توجّه خواهند کرد.
در واقع به نور اوست که به او توجّه مىشود؛ چنان که در دعاى صباح مىخوانیم:
______________________________
(۱). البته تسبیح و تقدیس و … براى ذرّات موجودات، دو مرحله: ۱٫ تکوینى،
۲٫ غیر تکوینى، و براى انسان سه مرحله است: ۱٫ تکوینى؛ ۲٫ غیر تکوینى؛ ۳٫
تشریعى. براى واضح شدن معناى هر کدام، به کتاب «سرّالاسراء» اثر نگارنده
مراجعه شود.
فروغ شهادت، ص: ۲۸
«یا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ.»[۵۰]
اى کسى که به ذات خود، بر ذاتت راهنمایى.
و به نور اوست که او تسبیح؛ بلکه تحمید مىشود، چنان که در دعاى روز عرفهى امام صادق- علیهالسّلام- آمده است:
«أَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَلِىَّ الْحَمْدِ، وَ مُنْتَهىَ الْحَمْدِ، وَ فِىَّ الْحَمْدِ …»
خداوندا! ستایش تو را است اى سرپرست ستایش، و منتهاى ستایش، و وفاکنندهى به ستایش …[۵۱] با این بیان مختصر، علاوه بر تسبیح و تحمید و … موجودات و اشیا، شعور باطنى آنان به خود و خالق خویش نیز ثابت مىشود.
د. اشرف بودن رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام از دیگر پیامبران و اوصیا علیهم السلام
پس از تبیین مقام نورانیّت و عظمت آن و ناچار بودن تمامى موجودات از توجّه به آن، مىگوییم: مقام و منزلت هر نبىّ، یا ولىّ، به مقدار توجّه او به مقام نورانیّت است و اشرف بودن رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- نیز به سبب توجّه تامّ آن حضرت به مقام نورانیّت است که با الهام از قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۵۲]؛ (بگو: او خدایى است یکتا) و به حساب مشاهدهى عینیّت صفات و اسما با ذات، از آن به «مقام احدیّت» تعبیر مىشود. این، همان «مقام محمود» است که کتاب و سنّت بدان اشاره دارد. نیز به همین اعتبار آن حضرت را «تجلّى اعظم» مىخوانند؛ چنان که در دعاى شب مبعث مىخوانیم:
«أَللَّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّى الْأَعْظَمِ …»[۵۳]
بارالها! از تو مسألت دارم، به [حقّ] تجلّى اعظمت …
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۲۴۳٫
(۲). اقبال الاعمال، ص ۳۷۲٫
(۳). سورهى توحید، آیهى ۱٫
(۴). مصباح کفعمى، ص ۵۳۵٫
فروغ شهادت، ص: ۲۹
زیرا رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- به این اعتبار، مظهر کاملترین تجلّیات پروردگار است.
اکنون با توجّه به مطالب گذشته، مىتوان به میزان کمال و منزلت هر موجودى پى برد، خواه مَلَک باشد، یا غیر آن؛ مجرّد باشد، یا مادّى؛ از جماد گرفته تا نبات و حیوان و انسان.
امّا این که ریشهى توجّه تامّ رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و اهلبیت- علیهمالسّلام- چیست؟
مىتوان گفت: ریشهى این توجّه را باید در پاکى و ظرافت طینت آن معصومان- علیهمالسّلام- دانست که به واسطهى آن، حجابى بین آنان و مقام نورانیّت ایشان باقى نمىماند. احادیث طینت،[۵۴] بیانگر این مطلب است. امام سجّاد- علیهالسّلام- مىفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ- عزّوجلّ- خَلَق النَّبِیِّینَ مِنْ طینَةِ عِلِّیینَ: قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدانَهُمْ.»[۵۵]
خداوند- عزّوجلّ- طینت و خمیر مایهى پیامبران را از علّیّین خلق نمود؛ قلبها و بدنهایشان را.
نیز امام باقر- علیهالسّلام- مىفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ- جَلَوَعَزَّ- خَلَقْنا مِنْ أَعْلى عِلِّیینَ …»[۵۶]
خداوند- عزّوجلّ- ما را از اعلى علیّین خلق نمود …
علاوه بر این احادیث، حدیث ذیل نیز با صراحت، بر افضل بودن آن حضرت دلالت دارد که امام صادق- علیهالسّلام- مىفرماید:
بعضى از قریش از رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- پرسیدند:
______________________________
(۱). اصول کافى، ج ۲، ص ۲٫
(۲). اصول کافى، ج ۲، ص ۲، روایت ۱٫
(۳). اصول کافى، ج ۲، ص ۴، روایت ۴٫
فروغ شهادت، ص: ۳۰
«بِأَىِّ شَىْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِیاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خاتِمَهُم؟»
چگونه شما از تمامى پیامبران پیشى گرفتید و حال آن که آخر از همه مبعوث شده و خاتم آنان هستید؟
حضرت فرمود:
«إِنّى کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّى، وَ أَوَّلَ مَنْ أَجابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ، أَلَسْتُ بِرَبِّکُم؟ فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِىٍّ قالَ: بَلى. فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرارِ بِاللَّهِ- عزّوجلّ-.»[۵۷]
من، اوّلین کسى بودم که به پروردگارم ایمان آوردم، و اوّلین کسى بودم- هنگامى که خداوند از پیامبران میثاق گرفت و آنان را بر خودشان شاهد گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟- من، اوّلین پیامبرى بودم که گفتم: بله، و در اقرار به خداوند- عزّوجلّ- از همه پیشى گرفتم.
بنابراین، این گونه روایات، افضل بودن مسلّم و منجّزى، براى رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و به وراثت براى اوصیاى آن بزرگوار ثابت مىکند؛ زیرا اوصیاى هر پیامبرى در خلقت و کمالات، وارث و تابع او هستند- (چه در خلقتهاى نورى[۵۸] و چه در خلقتهاى برزخى، و چه در خلقت مادّى). بر مبناى اشرف بودن خلقتى و طینتى آن بزرگواران است که ما از آن، به «مقام و منزلت خلقى و جسمانى» تعبیر مىکنیم.
آرى، همه پیامبران و اوصیا- علیهمالسّلام-، از طینت علّیّین خلق شدهاند، ولى افضل بودن پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و اوصیایش، به دلیل خلقت از اعلى علّیّین است؛ چنان که روایت منقول از امام باقر- علیهالسّلام- بدان اشاره داشت؛ بلکه اگر شیعیان واقعى آن حضرت نیز- نسبت به خیلىها- افضلاند- که چنین است-
______________________________
(۱). اصول کافى، ج ۲، ص ۱۰، روایت ۱٫
(۲). ر. ک: «جلوه نور» پرتوى از فضایل معنوى فاطمه زهرا- علیهاالسّلام- از نگارنده.
فروغ شهادت، ص: ۳۱
به دلیل خلقت قلبهاى (و نه بدنهاى) ایشان، از همان طینت و خمیرمایه است؛ چنان که امام باقر- علیهالسّلام- در ادامهى همان روایت، مىفرماید:
«وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِیعَتِنا مِمّا خُلِقنا مِنْهُ.»[۵۹]
و قلبهاى شیعیان ما از آن چه ما از آن خلق شدهایم، آفریده شده است.
نیز در بیان سبب این که چرا قلوب شیعیان به سوى آنها تمایل دارد، مىفرماید:
«وَ قُلُوبُهُمْ تَهْوَى إِلَیْنا لِأَنَّها خُلِقَتْ مِمّا خُلِقْنا مِنْهُ.»[۶۰]
و قلوب شیعیان ما به سوى ما تمایل دارد؛ زیرا قلوب آنان، از همان طینتى که ما از آن خلق شدهایم، آفریده شده است.
______________________________
(۱). اصول کافى، ج ۲، ص ۴، روایت ۴٫
(۲). همان.
فروغ شهادت، ص: ۳۳
فصل سوّم:
خصیصهى خاصّ سیّدالشّهدا علیه السلام
توجه پیامبران به سیّدالشّهدا علیه السلام
در روایات بسیارى است که سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- از اوّل خلقت آدم- علیهالسّلام- تا خاتم انبیا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- مورد توجّه خداوند، انبیا و اوصیا- علیهمالسّلام- قرار گرفته و آنان از وى یاد نمودهاند.[۶۱] این چه خصیصهاى است که نه تنها پیش از ولادتش، که پس از ولادت و شهادت او، معصومان- علیهمالسّلام- دربارهى او سخنها گفتهاند؟
نه تنها در لسان معصومان- علیهمالسّلام- که بعد از شهادت او، همهى موجودات مادّى و مجرّد؛ جنّ، انس و ملایکه؛ زمین و زمان و … بر او گریسته و او را به تعظیم یاد مىکنند؟
در زیارات و روایاتى که دربارهى سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- وارد شده است، جریان تأثّر موجودات عالم از واقعهى شهادت آن حضرت، از جایگاه خاصّى برخوردار است، به گونهاى که در کمتر زیارتى از سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- است که به این مسأله اشاره نشده باشد، مثلًا در زیارت عاشورا- که از معروفترین زیارتهاى امام حسین- علیهالسّلام- است- مىخوانیم:
______________________________
(۱). ر. ک: بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۲۳، باب ۳۰٫
فروغ شهادت، ص: ۳۴
«یا أَبا عَبْدِاللَّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ أَهْلِ السَّمَواتِ وَ الْأَرْض.»[۶۲]
یا ابا عبداللَّه، سوگ و مصیبت تو بر ما و بر همهى اهل آسمانها و زمین، عظیم و سنگین است.
این فصل پیرامون خصائص سیّدالشهدا- علیهالسّلام- که یکى از آنها موضوع تأثّر و حزن موجودات نسبت به وى مىباشد، منعقد شده است؛ تا از این طریق خوانندگان محترم نظرى اجمالى به مقام و منزلت آن بزرگوار داشته باشند.
تأثیر توجّه به مقام نورانیت در اعمال
اگر چه مقام و منزلت هر نبىّ و ولىّاى، به مقدار توجّه او به مقام نورانیّت است و رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و ائمّهى اطهار- علیهمالسّلام- به وراثت از آن حضرت، به لحاظ توجّه تامّ به آن مقام، اشرف و افضل از همهى پیامبران- علیهمالسّلام- هستند- چنان که توضیح آن در فصل دوم گذشت- امّا باید توجّه داشت که توجّه هر انسانى به مقام نورانیّت و ولایت خویش، آثارى در ظاهر شدن اعمال عبادى، قلبى و جوارحى او دارد که اگر مقتضاى ظهور آن، به حسب موقعیّت زمانى، در او ایجاد شود و بتواند آن آثار را در مرحلهى عمل ظاهر سازد (به هر اندازه که بتواند و یا شرایط اقتضا کند)، براى او در بهشت و عالم اعلى، مقام و منزلت حاصل خواهد شد؛ زیرا با توجّه به کتاب و سنّت، آن چه در آخرت به هر کس داده مىشود، به حساب پیاده کردن داشتهها و کمالات فطرى و ظهور دادن اعمال در این عالم است؛ نه به حساب داشته و مستقرّ بودن بر فطرت توحید و ولایت.
در این قاعده، فرقى بین نبىّ و ولىّ و دیگر مؤمنان- که به پیروى از آنان داراى کمالات مىشوند- نیست. مثلًا تسلیم و توکّل و رضا و …- که ظهورش از آثار مقام
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۷۱، ص ۱۷۶، از روایت ۸٫
فروغ شهادت، ص: ۳۵
نورانیّت است- به هر اندازه که در شخص ظاهر شود، براى او مقام و منزلت معنوى بالاترى در بهشت (علاوه بر آن چه به سبب حفظ مقام نورانیّت و فطرتش دارد) خواهد بود.
به عبارت دیگر، مقامات و درجاتى که پروردگار به انبیا و اولیا- علیهمالسّلام- و تابعان واقعى آنها در قیامت عطا مىفرماید، صرفاً به لحاظ حفظ کمالات و عنایات معنوى و فطرى الهى نیست؛ بلکه حفظ و اظهار آثارى که در عالم عنصرى و مادّى از لوازم آن کمالات است، نقش جداگانهاى در رسیدن به درجات عالىتر معنوى و آثار بهشتى دارد. مثلًا کسى که قوّهى شجاعت و سخاوت و ایثار و دیگر صفات نیکو را داشته، ولى موفق به پیاده کردن آنها نشده باشد، با فرد دیگرى که علاوه بر داشتن آن صفات، آنها را ظهور داده باشد، داراى درجهى یکسان نیستند و دوّمى، ارزشى فوق اوّلى دارد.
ویژگىهاى سیّدالشّهدا علیه السلام نسبت به دیگر اولیا
با توجّه به این مقدمات، اگر چه هر کدام از پیامبران و اولیاى الهى، به اقتضاى امر الهى و نسبت به شرایط زمانى و مکانى و … که داشتهاند و نیز به اقتضاى وظیفه، گوشهاى از فضایل و کمالات ذاتى خود را آشکار کردهاند؛ ولى گویا شرایط در زمان حضرت سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- به گونهاى بوده است که موقعیّت بیشترى براى اظهار کمالات روحى ایشان فراهم گردیده و خواستهى الهى نیز تأکید بیشترى در پیاده شدن آن کمالات (به حساب اقتضاى زمان) داشته است، و آن حضرت، به عنایت الهى به آن اقتضا و خواست الهى پاسخ مثبت داده و به این ترتیب (طبق روایات)، در هر دو عالم، داراى ویژگىهاى منحصر به فردى، نسبت به دیگر اولیاى دین گردیده است که در فصلهاى آینده، به قسمتى از آنها اشاره خواهد شد.
آرى، براى تمام پیامبران و اولیا- علیهمالسّلام- حتى نبى اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و
فروغ شهادت، ص: ۳۶
ائمّهى اطهار- علیهمالسّلام- مقتضاى ظهور آثار مقام نورانیّت به تمام مراحل (به حساب وظیفه) حاصل نشد و پروردگار این اقتضا را از ازل،[۶۳] براى سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- خواسته بود، و آن حضرت نیز آثار مقام ولایت را به تمام معنا، در برابر آن مصیبتهاى عظیم ظهور داد. بنابراین چنان که یکى دیگر از اولیاى الهى غیر از ایشان حتى رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- آن چه را که امام حسین- علیهالسّلام- مأمور به ظهور دادن آن بود، ظهور مىداد (با دارا بودن ویژگىهاى دیگر آن حضرت)، او داراى این «خصیصه» شده و سیّدالشّهدا نام مىگرفت.[۶۴] بنابراین، اگر همهى انبیا و اولیا- علیهمالسّلام- و ملایکهى الهى و دیگر موجودات، متوجّه چنین شخصیّتى شوند و بر او بگریند، هیچ بعید نیست؛ زیرا تنها اوست که چنین خصیصهاى را نسبت به دیگران دارا است؛ هر چند پیامبر اکرم- صلّىاللَّهعلیه وآلهوسلّم- و امام على- علیهالسّلام- از او افضل باشند.
خصایص سیّدالشّهدا علیه السلام در روایات
«خواستم، ولى خداوند- عزّوجلّ- به من وحى فرمود:
«أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ …»[۶۵]
مقامى براى اوست که هیچ یک از آفریدهها به آن نخواهند رسید.
______________________________
(۱). شاهد بر این امر: آیهى شریفهى: ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ (حدید:
۲۲)، هم چنین حدیث سیزدهم از صفحهى ۱۶۸، جلد ۴۵ بحارالانوار و نیز
قسمتهایى از خطبهى سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- هنگام حرکت به سوى عراق
(بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶). گویا آیهى شریفهى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
رِجالٌ (احزاب: ۲۳) نیز مىتواند اشاره به آن باشد.
(۲). براى حل شدن مطالب این فصل، لازم است تمام مطالب فصلهاى این کتاب، مطالعه شود.
(۳). بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۲۵، روایت ۵٫
فروغ شهادت، ص: ۳۷
بیان: واضح است که توسعهى جملهى «لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ»، همهى آفریدهها، حتّى پیامبران و اولیاى الهى و ملایکهى مقرّبین را در برمىگیرد. و این خود، بیانگر گفتار گذشتهى ما در خصیصهى خاصّ آن بزرگوار است.
«یا بُنَىَّ! أَنْتَ شَهیدُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَدِ اسْتَبْشَرَ بِکَ أَهْلُ السَّماواتِ وَ أَهْلُ الصَّفیحِ الْأَعْلى فَلْیَکُنْ إِفْطارُکَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ …»[۶۶]
اى پسرم! تو شهید آل محمّدى، و اهل همهى آسمانها و اهل آسمانِ بالا، به قدومت خوشحال خواهند شد، پس امشب افطارت نزد من باشد …
بیان: اطلاق شهید آل محمّد به ایشان، در حالى که بیشتر و یا همهى آل محمّد- علیهمالسّلام-[۶۷] به واسطهى شمشیر و یا سمّ[۶۸] شهید شدهاند، خالى از ظرافت نیست.
نیز جملهى «وَ قَد اسْتَبْشَرَ بِکَ … أَهْلُ الصَّفیحِ الْأَعْلى» به چه امرى اشاره دارد؟
آیا مىتوان آن را جز به «خصیصهى خاصّ» ایشان حمل کرد؟!
«زُورُوا الْحُسَیْنَ- علیهالسّلام- وَ لا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَیِّدُالشُّهَداءِ.»[۶۹]
حسین- علیهالسّلام- را زیارت کنید و به او ظلم و جفا نکنید؛ زیرا او، آقاى جوانان اهل بهشت از میان مخلوقات، و سرور شهیدان است.
بیان: تعبیر «لا تَجْفُوهُ» در کلام معصوم، نسبت به هیچ یک از پیامبران و اولیاى الهى دیده نشده، در حالى که همهى آنان به سبب زحماتى که در راه هدایت مردم
______________________________
(۱). بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳٫
(۲). اثبات الهداة، ج ۳، باب ۹، ص ۷۵۵٫
(۳). اثبات الهداة، ج ۳، ص ۷۴۵ و ص ۷۵۷، روایت ۴۴٫
(۴). کامل الزیارات، باب ۳۷، ص ۱۰۹، روایت ۱٫
فروغ شهادت، ص: ۳۸
کشیدهاند، بر دیگران حقّ دارند. امام صادق- علیهالسّلام- با این تعبیر، گویا به عظمت سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- در حفظ آثار و زحمات انبیا و اولیا- علیهمالسّلام- اشاره مىفرماید.
هم چنین عبارت «سَیّدُ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ.»، در حالى که همهى اهل بهشت- از جمله پیامبران و اولیا- علیهمالسّلام– جواناند، اشاره به برافروختگى خاصّ آن حضرت در جمال و کمال در بهشت دارد.
نیز جملهى «سَیِّدُالشُّهَداءِ …»، همهى شهیدانِ عالم، از آدم- علیهالسّلام- تا انقراض عالَم حتّى پیامبران و اولیاى شهید- علیهمالسّلام- را در برمىگیرد؛ چنان که فرازهاى پایانى حدیث بعدى نیز مؤیّد این معناست.
خلاصه، این حدیث نیز مانند دیگر احادیث این فصل، به «خصیصهى خاصّ» آن حضرت، اشاره مىکند.
«بَیْنَما رَسُولُ اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- فِى مَنْزِلِ فاطِمَةَ وَ الْحُسَیْنُ فِى حِجْرِهِ إِذْ بَکى وَ خَرَّ ساجِداً ثُمَّ قالَ: یا فاطِمَةُ، یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، إِنَّ الْعَلِىَّ الأَعْلى تَرائى لى فِى بَیْتِکِ هذا فِى ساعَتى هذِهِ فِى أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَهْیَإ هَیْئَةٍ فَقَالَ لى: یا مُحَمَّدُ، أَتُحِبُّ الْحُسَیْنَ؟ قُلْتُ: یا رَبِّ، قُرَّةُ عَیْنى وَ رَیْحانَتى وَ ثَمَرَةُ فُؤادى وَ جِلْدَة ما بین … عَیْنَىَّ. فَقالَ: یا مُحَمَّدُ،- وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلىَ رَأسِ الْحُسَیْنِ- علیهالسّلام– بُورِکَ مِنْ مَوْلُودٍ، عَلَیْهِ بَرَکاتى وَ صَلَواتى وَ رَحْمَتى وَ رِضْوانى، وَ نِقْمَتى وَ لَعْنَتى وَ سَخَطى وَ عَذابى وَ خِزْیى وَ نَکالى عَلى مَنْ قَتَلَهُ وَ ناصَبَهُ وَ ناواهُ وَ نازَعَهُ. اما إِنَّهُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ مِنَ الْأَوَّلینِ وَ الآخِرینَ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ سَیِّدُ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعینَ …»[۷۰]
زمانى رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در منزل حضرت فاطمه، امام حسین را در
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۲۲، ص ۷۰، روایت ۶٫
فروغ شهادت، ص: ۳۹
بغل داشت، ناگاه کریه کرده و به سجده افتادند. سپس فرمود: اى فاطمه، اى دختر محمّد، همانا خداوندِ علىّ أعلى در همین خانه، و در این ساعت، در نیکوترین صورت و بهترین هیئت، خود را به من نشان داد و فرمود: اى محمّد، آیا حسین را دوست دارى؟ عرض کردم: پروردگارا، او نور چشم من و دستهى ریحان (و یا دسته گل) من و میوهى دلم و پوست میان دو چشم من است. پس در حالى که دستش را بر سر حسین- علیهالسّلام- گذارده بود فرمود: اى محمّد! مبارک باشد مولودى که برکتها و درودها و رحمت و رضوان من بر اوست. و غضب و لعنت و سخط و عذاب و خوارى و رسوایى من بر کسى باد که او را بکشد و با او بغض و دشمنى و درگیرى داشته باشد. آگاه باش که او، آقاى شهیدانِ اوّلین و آخرین در دنیا و آخرت، و سرور جوانان بهشت از میان تمام مخلوقات است.
بیان: این حدیث شریف، علاوه بر جملاتى که بر «خصیصهى خاصّ» سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- دلالت دارد، مانند: «بُورِکَ مِنْ مَوْلُودٍ، عَلَیْهِ بَرَکاتِى … وَ رِضْوانِى» و نیز «سَیِّدُالشُّهداءِ مِنَ الأوَّلِینَ وَ الآخِرینَ فِى الدُّنیا وَ الْآخِرَةِ.» و نیز «سَیِّدُ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ»- که قبلًا به بعضى از آنها اشاره کردیم- داراى نکاتى است که باید مورد توجّه قرار گیرد:
الف. جملهى «إِنَّ الْعَلِىَّ الْأَعْلى تَرائِى لِى …»، توهّمِ تجسّم حضرت حقّ سبحانه را در ذهن برخى از خوانندگان ایجاد مىکند؛ ولى کسانى که با آیات قرآن شریف و کلمات معصومان- علیهمالسّلام- آشنایى دارند، به خوبى مىدانند که چنین تعبیرهایى براى فهمانیدن حقایق به ما است تا با عالم بشرى و مادّىِ محدود خود، آن را درک کنیم، وگرنه ذات اقدس الهى، از شوایب امکانى منزّه است.[۷۱] ب. سرّ گریهى رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در جملهى «إِذْ بَکى»، گویا به خاطر شهادت سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- بوده است.
______________________________
(۱). در قسمت «ج» همین فصل و نیز فصل بیست و چهارم به بیان آن اشاره شده است.
فروغ شهادت، ص: ۴۰
ج. به قرینهى جملهى «إِنَّ الْعَلِىِّ الْأَعْلى تَرائِى لِى …»، سجدهى حضرت رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در برابر تجلّى حضرت حقّ بوده است؛ امّا این که این تجلّى چگونه بوده است؟ باید توجّه داشت که موجودات، خدا نیستند و نیز پروردگار، جداى از موجودات و در کنار آنها نیست که چنین تصوّرهایى کفر و باطل است؛ زیرا خود مىفرماید:
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ[۷۲]
و هر کجا باشید او با شماست.
آیات، خطبهها، دعاها و احادیث فراوانى به صراحت، بر معیّت و احاطهى حقّ سبحانه دلالت دارد.
حال، چه موجودى لایقتر و با عظمتتر در کمالات از حضرت سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- که حقّ سبحانه از طریق او براى رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- تجلّى نماید و مقام نورانیّتش برایشان «فِى أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ أَهْیَإٍ هَیْئَةٍ.» ظاهر شود، و پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- با دیدهى دل و حقیقتِ ایمان، به مشاهدهى جمال الهى از طریق معیّت و احاطهى به حسین- علیهالسّلام- نایل شود و به سجده افتد.
از این بیان مختصر، تا حدودى طریق تکلّم رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- با حضرت حقّ سبحانه نیز ظاهر مىشود.
در هر حال، این دیدن و تکلّم، ظاهرى و مادّى نبوده است.
د. مراد از دست گذاشتن پروردگار بر سر حسین- علیهالسّلام-، همان دست رحمت خاصّ الهى است که جملههاى بعدى حدیث نیز بیانگر آن است، نه دست مادّى، «تَعالى اللَّهُ عَمّا یَصِفُهُ الْجاهِلُونَ».
امّا این که این واقعه در مقام شهود، چگونه اتّفاق افتاده که حضرت با چنین تعبیرهایى آن را بیان مىفرماید، اهل معنا خود، بهتر آگاهاند.
______________________________
(۱). سورهى حدید، آیهى ۴٫
فروغ شهادت، ص: ۴۱
«إِنَّ أَمیرالْمُؤْمِنینَ- علیهالسّلام- أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ کُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوابُ أَعْمالِهِمْ، وَ عَلى قَدْرِ أَعْمالِهِمْ فُضِّلُوا.»[۷۳]
فضیلت امیرمؤمنان- علیهالسّلام- نزد خداوند، از همهى ائمّه بالاتر است و ثواب اعمال آنان براى اوست، و فضیلت هر یک از ایشان، به اندازهى اعمالشان است.
بیان: با اندکى تأمّل روشن مىشود که این روایت نیز نه تنها منافاتى با «خصیصهى خاصّ» سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- ندارد؛ بلکه خود شاهد بر آن است.
توضیح: اگر چه امام صادق- علیهالسّلام- با جملهى «إِنَّ أَمیرَالْمُؤْمِنینَ- علیهالسّلام- أَفْضَلُ …» به افضل بودن حضرت على- علیهالسّلام- از دیگر ائمّه- علیهمالسّلام- از جهاتى هم چون اخوّت با رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و تقدّم در امامت و وراثت از آن حضرت، و اب الائمّه بودن، اشاره مىفرماید؛ چنان که جملهى «وَ لَهُ ثَوابُ أَعْمالِهِمْ»، بیانگر گوشههایى از آن مىباشد؛ زیرا آن که کسى را به عملى راهنمایى مىکند، در حقیقت مالک عمل اوست که:
«دَلیلُ الْخَیْرِ کَفاعِلِهِ.»[۷۴]
امّا حضرت با بیان جملهى «وَ عَلى قَدْرِ أَعْمالِهِمْ فُضِّلُوا» اشاره مىفرماید که:
فضیلت هر یک از ائمّه- علیهمالسّلام-، به لحاظ ظهور دادن آثار توجّه به مقام نورانیّت و ولایت و اقتضاى زمان و مأموریت، مشخّص مىشود.
با توجّه به روایات گذشته و شواهد دیگرى که در فصلهاى آینده به آن اشاره خواهد شد، روشن مىگردد که خداوند این خصیصه را تنها نصیب سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- نموده است.
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۱۰، ص ۳۸، روایت ۱٫
(۲). نهج الفصاحه، ص ۳۳؛ ر. ک: بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۵۷، باب ۷۲؛ دیگر جوامع روایى باب علم و عالم و متعلّم.
فروغ شهادت، ص: ۴۳
فصل چهارم:
روایات در دوستى سیّدالشّهدا علیه السلام
ریشهى محبّت موجودات به خود و به یکدیگر
محبّت حقّ سبحانه در انسان و دیگر موجودات، امرى فطرى و غریزى است؛ چنان که حضرت سجّاد- علیهالسّلام- مىفرماید:
«إِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلى مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ إِرادَتِهِ وَ بَعَثَهُمْ فِى سَبیلِ مَحَبَّتِهِ.»[۷۵]
به قدرت خود مخلوقات را نوآفرینى کرد و آنان را طبق مشیّت و خواست خود آفرید. سپس آنان را در راه اراده و خواست خویش روان گردانید و در راه محبّت و دوستى به خود برانگیخت.
امّا چگونه و با چه کیفیتى؟
توضیح آن که: اگر چه در ظاهر محبّت هر موجودى یا به خود تعلّق مىگیرد، و یا به کمالات ظاهرى و مظهرى خویش، و یا به مظاهر دیگر خارج از خود؛ امّا در واقع، تمامى این صورتهاى عشق و محبت، یا به ذات ربوبى حقّ سبحانه مىباشد که با همهى موجودات و محیط به آنهاست که:
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ …[۷۶]
خدا نور آسمانها و زمین است.
______________________________
(۱). صحیفهى سجادیه، دعاى ۱٫
(۲). سورهى نور، آیهى ۳۵٫
فروغ شهادت، ص: ۴۴
و یا به اسما و صفات او که عین ذات او و مظاهر ظهور یافتهى از آنهاست، که:
«وَ بِأَسْمائِکَ الَّتِى غَلَبَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَىْءٍ … وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ.»[۷۷]
و به اسمهایت که بر پایههاى هر چیزى چیره گردیده است … و به فروغ رویت که همه چیز را روشن گردانیده است.
زیرا موجودات، هر چه از کمالات ظاهرى دارند، به او دارند؛ چنان که قرآن شریف مىفرماید:
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۷۸]
و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینههاى آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهاى معین فرو نمىفرستیم.
نیز مىفرماید:
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ[۷۹]
آگاه باش که [عالم] خلق و امر، از آنِ اوست.
هم چنین اگر ذات دارند، به او دارند؛ چنان که در قرآن شریف مىفرماید:
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ[۸۰]
و هر کجا باشید او با شماست.
أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ[۸۱]
آگاه باش که مسلماً او به هر چیزى احاطه دارد.
به این ترتیب، محور و اصل همهى محبّتها، به محبّت به حقیقت عالَم (حضرت حقّ سبحانه) باز مىگردد که جامع همهى اسما و صفات و کمالات- در عین وحدت اسما و صفات با ذات- است.
______________________________
(۱). اقبال الاعمال، ص ۷۰۷؛ مصباح المتهجّد، ص ۷۷۵٫
(۲). سورهى حجر، آیهى ۲۱٫
(۳). سورهى اعراف، آیهى ۵۴٫
(۴). سورهى حدید، آیهى ۴٫
(۵). سورهى فصّلت، آیهى ۵۴٫
فروغ شهادت، ص: ۴۵
ریشهى محبّت حقّ به موجودات
از بیان گذشته موضوع محبّت خداوند به مخلوقات نیز واضح مىشود؛ زیرا اوست که محبّت به ذات و اسما و صفات خود- که عین ذات است- دارد. و در نتیجه اگر به موجودات محبّت ورزد، در حقیقت به ذات و اسما و صفات خود- که موجودات مظهر آن هستند- محبّت ورزیده است و هر موجودى، به میزان ظرفیّت خویش از محبّت الهى برخوردار است.
تا این جا، سه مسأله روشن شد:
محبّت اولیاى الهى به یکدیگر
محبّت اولیاى الهى نسبت به یکدیگر و مؤمنان نسبت به آنها از نظر کتاب، اخبار اهلبیت- علیهمالسّلام-[۸۲]، دعاها و زیارتها امرى واضح است، و این کتاب، در مقام ذکر آن نیست؛ بلکه هدف، ذکر روایاتى است که به موضوع این رساله مربوط مىشود و آن، محبّت خاصّ به سیّدالشّهدا- علیهالسّلام- است.
محبّت خاصّ به سیّدالشّهدا علیه السلام
«یا عَلِىٌّ، لَقَدْ أَذْهَلَنى هذانِ الْغُلامانِ، یَعنِى الحَسَنَ وَ الحُسَیْنَ- علیهماالسّلام- أَنْ
______________________________
(۱). ر. ک: بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۳۶، باب ۳۶؛ ج ۷۴، ص ۲۷۸، باب ۱۸٫
فروغ شهادت، ص: ۴۶
أُحِبَّ بَعْدَهُما أَحَداً أَبَداً إِنَّ رَبّى أَمَرَنى أَنْ أُحِبَّهُما وَ أُحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.»[۸۳]
اى على، محبّت این دو پسر، یعنى حسن و حسین- علیهماالسّلام-، محبّتم به دیگران را براى همیشه به فراموشى سپرده است. همانا، پروردگارم به من امر کرده که ایشان و هر که ایشان را دوست دارد، دوست داشته باشم.
«یا عِمْرانُ، إِنَّ لِکُلِّ شَىْءٍ مَوْقِعاً مِنَ الْقَلْبِ وَ ما وَقَعَ مَوْقِعَ هَذَیْنِ الْغُلامَیْنِ مِنْ قَلْبى شَىءٌ قَطُّ. فَقُلْتُ: کُلُّ هذا یا رَسُولَ اللَّهِ. قالَ: یا عِمْرانُ وَ ما خَفِىَ عَلَیْکَ اکْثَرُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنى بِحُبِّهِما.»[۸۴]
اى عمران، هر چیزى، جایگاهى در قلب دارد، ولى هرگز هیچ چیزى جاى این دو پسر را از قلبم نمىگیرد. [راوى مىگوید] عرض کردم: اى رسول خدا، همهى قلب شما را فرا گرفته؟ فرمود: اى عمران، آن چه بر تو مخفى مانده بیشتر است، همانا خداوند مرا به محبّت ایشان امر فرموده است.
«مَنْ أَرادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِى قالَ اللَّهُ تَعالى فِى کِتابِهِ، فَلْیُوالِ عَلِىَّ بْنَ أَبى طالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ- علیهماالسّلام- فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّهُمَا مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ.»[۸۵]
هر کس مىخواهد به ریسمان محکم و استوار خداوند که در قرآن شریف ذکر فرموده، چنگ زند، باید علىّ بن ابى طالب و حسن و حسین- علیهمالسّلام- را دوست داشته باشد؛ زیرا خداوند این دو را از بالاى عرشش دوست مىدارد.
بیان: جملهى «مَنْ أَرادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقى …»، اشاره به آیهى شریفه است که مىفرماید:
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۰، روایت ۱٫
(۲). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۰، روایت ۲٫
(۳). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۱، روایت ۶٫
فروغ شهادت، ص: ۴۷
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها[۸۶]
پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است.
با توجّه به بیانى که در مقدّمهى این بحث گذشت، گویا تعبیر «مَنْ أَرادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقى …» در این حدیث، و نیز جملهى «ما خَفِىَ عَلَیْکَ أَکْثَرُ» در روایت دوم، و نیز عبارت «حُسَیْنٌ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ.» در روایت چهارم، اشاره به مقام نورانیّت و ولایت حضرت امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین- علیهمالسّلام- دارد که از مقام «ولایةاللّهى» جدا نیست؛ چنان که در فصل اوّل به آن اشاره شد.
نکتهى دیگر آن که: مراد از عرش در جملهى «فَانَّ اللَّهَ یُحِبُّهُما مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ.» چیست؟
از آیات و روایات استفاده مىشود که عرش، همان مظاهر است؛ هر چند در حدیثى،[۸۷] به علم و قدرت الهى- که ریشهى ظهور مظاهر است- تعبیر شده است.[۸۸] (که ما در رسالهى شرح حدیث معراج به نام «سرّالاسراء» دربارهى آن سخن گفتهایم.) به هر حال، در این جا مراد از عرش، مظهریّت امام حسن و امام حسین- علیهماالسّلام- است.
«حُسَیْنٌ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً، حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْباطِ.»[۸۹]
حسین از من است و من از حسین، خداوند دوست دارد هر کس که حسین را دوست بدارد، حسین سبط و نوهاى از اسباط و نوادگان است.
______________________________
(۱). سورهى بقره، آیهى ۲۵۶٫
(۲). اصول کافى، ج ۱، ص ۱۳۰، روایت ۲٫
(۳). ر. ک: تفسیر شریف المیزان، ج ۸، ص ۱۵۳، ذیل آیهى ۵۴ سورهى اعراف.
(۴). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۲، روایت ۱۱٫
فروغ شهادت، ص: ۴۸
بیان: جملهى «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً.» از این روایت و جملهى «إِنَّ رَبّى أَمَرَنى أَنْ أُحِبَّهُما وَ أُحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.» از روایت اوّل، و عبارت «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنى بِحُبِّهِما.» از روایت دوّم، و نیز جملهى «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّهُمَا مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ.» از روایت سوم، شاهد بر این مطلب است که محبّت ورزیدن به امر الهى، و یا دوست داشتن کسى که خدا او را دوست مىدارد، منافاتى با دوستى حقّ ندارد؛ بلکه عین دوستى اوست، زیرا دوستى با دوستانِ پروردگار نیز عین دوستى اوست؛ چنان که ذیل روایت اوّل به آن اشاره داشت.
نکته دیگر آن که: مراد از «حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْباطِ.» چیست؟
ممکن است اشاره به أسباطى باشد که در قرآن شریف[۹۰] از آنان یاد شده است. و ممکن است مراد، أسباطى باشند که امام صادق- علیهالسّلام- از آنان چنین یاد مىفرماید:
«خَرَجَ أَمیرُ المُؤْمِنینَ عَلىٌّ- علیهالسّلام- یَسیرُ بِالنّاسِ حَتّى إِذا کانَ مِنْ کَرْبَلا عَلى مَسیرَةِ میلٍ أَوْ میلَیْنِ، تَقَدَّمَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتّى صارَ بِمَصارِعِ الشُّهَداءِ، ثُمَّ قالَ: قُبِضَ فیها مِأَتا نَبِىٍّ وَ مِأَتا وَصِىٍّ وَ مِأَتا سِبْطٍ کُلُّهُمْ شُهَداءُ بِأَتْباعِهِمْ.
فَطافَ بِها عَلى بَغْلَتِهِ خارِجاً رِجْلَهُ مِنَ الرِّکابِ، فَأَنْشَأَ یَقُولُ:
مُناخُ رُکّابٍ وَ مَصارِعُ الشُّهَداءِ لَا یَسْبِقُهُمْ | مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ أَتى بَعْدَهُمْ |
.»[۹۱]
امیر مؤمنان على- علیهالسّلام-، با عدّهاى [از شهر] خارج شدند، تا این که به اندازهى یک یا دو میل مانده به کربلا رسیدند، جلو آمدند تا به قتلگاه شهیدان رسیدند. سپس [حضرت] فرمود: «در این مکان، دویست پیامبر و دویست وصى و دویست سبط با پیروان خود شهید شدند.» پس روى استرش- در حالى که پایش
______________________________
(۱) سورههاى بقره، آیات ۱۳۶ و ۱۴۰؛ آل عمران، آیهى ۸۴؛ نساء، آیهى ۱۶۳ و اعراف، آیهى ۱۶۰٫
(۲). کامل الزیارات، باب ۸۸، ص ۲۷۰، روایت ۱۲٫
فروغ شهادت، ص: ۴۹
از رکاب بیرون بود- آن جا را طواف نموده و این شعر را قرائت فرمود:
[این جا] جایگاه اقامت و آرامگاه سوزان و قتلگاه شهیدانى است که قبل از ایشان، کسى بر آنان سبقت نگرفته و بعد از ایشان نیز کسى به آنان نمىرسد.[۹۲] ۵٫ امام موسى بن جعفر- علیهالسّلام- فرمود:«أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، فَقالَ: مَنْ أَحَبَّ هَذَیْنِ الْغُلامَیْنِ وَ أَباهُما وَ أُمَّهُما فَهُوَ مَعى فِى دَرَجَتى یَوْمَ الْقِیامَةِ.»[۹۳]
رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر کس این دو پسر و پدر و مادر آنان را دوست داشته باشد، روز قیامت، در درجهى من با من خواهد بود.
بیان: مراد از بیانِ «فَهُوَ مَعى فِى دَرَجَتى یَوْمَ الْقِیامَةِ.» این نیست که تنها با محبّت ظاهرى چنین مقام والایى حاصل مىشود؛ بلکه مقصود محبّت خاصّى است، هم چون محبّتى که رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- به آن توجّه داشت، و مسلّماً تنها مخصوص کسانى است که در درجات اعلاى ایمان هستند، هر چند هر کس به میزان ظرفیّت و ایمانش، از ارتباط با اهلبیت- علیهمالسّلام- بهره مىبرد؛ ولى مقام معیّت با رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در بهشت را نمىتوان براى هر کس دانست؛ بلکه مخصوص عدّهى قلیلى است، واللَّه أعلم بالصّواب.
______________________________
(۱). ذیل این حدیث،
بیانگر افضل بودن شهیدان کربلا، نسبت به دیگر شهیدان عالم قبل و بعد از
ایشان مىباشد. در فصل چهاردهم، بیاناتى از معصومان- علیهمالسّلام- در این
باره ذکر خواهد شد.
(۲). کامل الزیارات، باب ۱۴، ص ۵۳، روایت ۱۳٫
فروغ شهادت، ص: ۵۱
فصل پنجم:
تأثر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیها السلام از شنیدن خبر شهادت سیّدالشّهدا علیه السلام
ابتدا گزیدهاى از این روایات را ذکر کرده و سپس به بیان آنها مىپردازیم:
«لا حاجَةَ لى فیه.»[۹۴]
من، احتیاجى به او ندارم.
این مسأله- به طریقى که در حدیث آمده- سه بار از سوى جبرییل تکرار مىشود و حضرت در هر سه بار، همان پاسخ را مىفرماید.
در ادامهى روایت آمده است: پس از آن که رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- این خبر را به فاطمهى زهرا- علیهاالسّلام- مىفرماید، وى نیز به پدر، همان پاسخ پدر به جبرییل را عرضه مىدارد.
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۱۶، ص ۵۶، روایت ۳٫
فروغ شهادت، ص: ۵۲
سیّدالشّهدا- علیهالسّلام-، هنگامى که جبرییل- علیهالسّلام- خبر کشته شدنش را به رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- مىدهد.
«فَجَزِعَ رَسُولُ اللَّهِ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم-.»[۹۵]
رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- بىقرار شد.
«فَحَزَنَ رَسُولُ اللَّهِ- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- حُزْناً شَدیداً.»[۹۶]
رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- به شدّت محزون و غمگین شد.
«فَجَزِعَتْ وَ شَقَّ عَلَیْها …»[۹۷]
بىقرار شده و این امر بر او سنگین آمد …
بیان: پیش از بیان روایات این فصل، نظر خوانندهى محترم را به مقدّمهاى کلّى در برخورد با این گونه روایات، معطوف مىداریم:
مسألهى عصمت پیامبران و ائمّهى معصوم- علیهمالسّلام- و بلکه حضرت زهرا- علیهاالسّلام-، از مسلّماتى است که از طریق کتاب و سنّت و عقل ثابت شده است و خدشهبردار نیست؛ لذا این قبیل روایات را که به صورت ظاهر متضادّ با مقام عصمت و طهارت اولیاى الهى است و نشانگر اعتراض به قضاى الهى است، باید به معانىاى حمل کرد که اصل مسلّم عصمت، همیشه محفوظ باشد.
علاوه بر این، این گونه روایات اگر بر معناى ظاهرىاش حمل شود، با مقاماتى که قرآن شریف براى آنان اثبات مىفرماید، منافات پیدا مىکند. خداوند دربارهى
______________________________
(۱). کامل الزیارات، باب ۱۷، ص ۵۹، روایت ۱٫
(۲). کامل الزیارات، باب ۱۷، ص ۶۰، روایت ۵٫
(۳). کامل الزیارات، باب ۱۶، ص ۵۷، روایت ۵٫
فروغ شهادت، ص: ۵۳
آنان و مؤمنان واقعى مىفرماید:
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[۹۸]
آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند.
لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ[۹۹]
تا بر آن چه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آن چه به شما داده است شادمانى نکنید.
– ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً[۱۰۰]
همگى به اطاعت [خدا] درآیید.
علّت حزن رسول خدا صلى الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السلام از شهادت سیّدالشّهدا علیه السلام
با توجّه به این مقدّمه، احتمالاتى را براى حلّ مشکلفهم این روایات، ذکر مىکنیم:
«إِنَّ رَبَّکَ جاعِلُ الْوَصِیَّةِ فِى عَقِبِهِ.»[۱۰۱]
پروردگار تو، وصایت را در فرزندان او قرار مىدهد.
و یا در روایت دیگرى آمده است که جبرییل- علیهالسّلام- عرض مىکند:
«یا مُحَمَّدُ! إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِؤُکَ السَّلامَ وَ یُبَشِّرُکَ أَنَّهُ جاعِلٌ فِى ذُرِّیَّتِهِ الإِمامَةَ وَ الْوِلایَةَ وَ الْوَصِیَّةَ.»[۱۰۲]
اى محمّد! پروردگارت به تو سلام مىرسان%